سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا
چرا؟ نه واقعاً می خوام بدونم چرا؟
چرا من که مسلمانم و به خدا، روز قیامت و وعده ی الاهی بر پیروزی حق بر باطل ایمان دارم گاهی در مسیرم لغزش هست؟  چرا سستی می کنم؟ چرا عملم با آن چه که به آن اعتقاد دارم هماهنگ نیست؟ چرا؟
ولی در عین حال چرا یک صهیونیست که من می گویم او باطل است به بهترین نحو عمل می کند و به بهترین نتیجه هم می رسد؟ چرا باید او بتواند اقتصاد دنیا را دگرگون کند؟ چرا او می تواند حرکت فرهنگی و فکری دنیا را هدایت کند؟ چرا او باید قسمت عمده ی رسانه ها و مراکز خبری را در دست داشته باشد؟ چرا؟
ولی چرا من همیشه باید در نقطه ی ضعف بمانم و فقط موضع دفاعی داشته باشم؟ چرا؟
چرا یک کودک صهیونیست باید روی موشک هایی که قرار است به لبنان شلیک شود بنویسد : تقدیم با عشق و این را بفهمد که طبق عقیده ی او حتی کودکان لبنانی هم محکوم به نابودی هستند.


ولی من ... چرا عادت کرده ام که فقط از سربازان بد ریخت و قیافه ای بدم بیاید که خوی وحشی گری و رذالت از چهره اش پیداست ولی اگر همان سرباز، بر حسب اتفاق قیافه ی مظلومی داشته باشد در موقع کشتنش دلم می لرزد؟ چرا من از یک کودک صهیونیست کمترم؟
چون او ایمان دارد و من ندارم. چون او به باطلی که در آن قدم گذاشته ایمان دارد ولی من به حقیقتی که یک عمر با آن بزرگ شده ام ایمان ندارم. چون من به شرح صدر در ایمان نرسیده ام ولی او در کفرش به شرح صدر رسیده است. چون او بین نظام تمایلات خودش با عقایدش هماهنگی ایجاد کرده است ولی من هنوز وقتی یک هجمه ی تبلیغاتی بر علیه عقایدم می شود از داشتن آن ها کمی احساس شرمندگی می کنم. چون من دختر وقتی که می بینم همه ی دوستانم در دانشگاه کم حجاب هستند از حجاب خودم خجالت می کشم یا این که من پسر از این که ریشم را نتراشیده ام احساس سرافکندگی می کنم.
آن کسی که آن طرف دنیا به این نتیجه رسیده است که قدرت، پول و سلطه بر دنیا بهترین چیز است در جهت رسیدن به آن نهایت تلاشش را می کند ولی من که می گویم باید عدالت برقرار شود، من که می گویم دنیا بدون حکومت معصوم به تباهی کشیده می شود به اندازه یک لیوان آب دنبال آن نمی روم.
این چه ادبیاتی است که ما در این چند سال پیش گرفته ایم؟ چرا زمان حضرت امیر را فراموش کرده ایم؟ چرا فکر می کنیم که هر کسی باید هر گوشه ی دنیا هر غلطی خواست بکند و ما دلمان خوش باشد که جای خودمان محکم است؟
چرا یادمان رفته که همان حضرت امیری که به خاطر هدر رفتن یک لیوان آب ناراحت می شود و می گوید چرا اسراف می کنید، از جاری شدن خون در جنگ علیه کفار هیچ باکی به دل ندارد؟ چرا یادمان رفته که قرآن می گوید : همراهان پیامبر بر کفار سخت و خشنند و بین خودشان مهربان و عطوفند؟ بله ما همه طرفدار صلحیم. ما هم دلمان نمی خواهد کسی خونش ریخته شود. ما هم دلمان می خواهد همه ی مردم دنیا در رفاه و راحتی و آسایش زندگی کنند ولی صهیونیسم حق ندارد در سرزمین اشغالی زندگی کند. حق ندارد برای تصاحب فلسطین همه چیز و همه کس را از بین ببرد. وجود صهیونیست در خاور میانه مشکل اساسی دارد و تنها راه حلش هم حذف آن از این مکان غصبی است. سازش با رژیمی که در اصل وجودش مشکل دارد، معنایی ندارد.


 


نوشته شده در  شنبه 85/5/14ساعت  9:22 عصر  توسط کلرجی‏من 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
من...
لباس تنگ کلرجی‏من
راز داوینچی
کاریکاتوریست دانمارکی یا ایرانی؟!
من کلرجی‏من نیستم
چشم‏های خدا
سیب بی هسته، بی‏سوک
خوشحالی یا ناراحت؟
برف‏پاک‏کن
سکر
حمل بر صحت
اتحاد متحاد دیگه چه صیغه‏ایه؟!
دعوای حرفه‏ای
مردم، روان‏شناسان بالفطره
من یک آدم بی‏کارم
[همه عناوین(218)]